یکبار دیگه روز عشق رسید
بازم همون روزی رسید که سالهاست تنهایی
روزی که همه دارن با عشقشون جشن عاشقی رو صبح میکنن
و تو با چشمات جشن آب بازی به پا کردین
تا صبح خیس خیسه
انگار تمومی نداره این اشک
دلت برای خودت داره میسوزه
روزهایی که میتونستی داشته باشی و حالا نداری
انگار همیشه باید تنها باشی
دیگه میترسی شاد باشی
چون همیشه در اوج شادی، بزرگترین ضربه رو از روزگار خوردی
چقدر زندگی مسخره و بی رنگه
دلت میخواد تنها باشی تا آروم باشی
چقدر مسخره
که آرامشت رو باید تویه تنهاییت پیدا کنی
حتی وقتی فکر میکردی یه بار دیگه عاشق شدی
بازم تنها شدی
بازم دیدی که عاشقی برات فقط غصه داره
انگار همیشه سهمت از عاشقی تنهایی و درده
روزگار داره تا کجا میبرتت ؟؟؟
تا کی میتونی تحمل کنی ؟؟؟
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: متن غمگین